به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز
ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای
ببخشای اگر صبح را ما به مهمانی کوچه دعوت نکردیم
ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست
ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی فرق صنوبر خبر نیست
نسیمی گیاه سحرگاه را در کمندی فکنده است و تا دشت بیداریش می کشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم
در آنسوی دیوار بیمیم
ببخشای ای روشن عشق….بر ما ببخشای
بپایان رسیدیم اما …نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها ….نکردیم پرواز
بپایان رسیدیم اما …نکردیم آغاز
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط alireza nasri در 1398/06/25 ساعت 05:22:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید