به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز

به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز

به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز 

فرو ریخت پرها نکردیم پرواز

ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای

ببخشای اگر صبح را ما به مهمانی کوچه دعوت نکردیم

ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست

ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی فرق صنوبر خبر نیست

نسیمی گیاه سحرگاه را در کمندی فکنده است و تا دشت بیداریش می کشاند

و ما کمتر از آن نسیمیم

در آنسوی دیوار بیمیم

ببخشای ای روشن عشق….بر ما ببخشای

بپایان رسیدیم اما …نکردیم آغاز

فرو ریخت پرها ….نکردیم پرواز

 
بپایان رسیدیم اما …نکردیم آغاز

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.